هیتلر در کمد اتاقش را همیشه میبست و کلید آن را مخفی میکرد. همه بر این باور بودند که پیشوا در کمد مهر و موم شدهاش باید پول زیادی برای روز مبادا قایم کرده باشد اما گنجینه دوستداشتنی او نه پول بود، نه طلا و جواهر بلکه سردیسی بود از ملکه نفرتیتی، بانوی زیبای مصر باستان. انگار علاقه به زنان سیاهپوست برای دیکتاتورهای دنیا یک مساله عادی است. هیتلر عاشق این پیکره آهکی بود.
میگویند خیلی شبها وقتی که او برای خواب آماده میشد، در اتاقش شروع به حرف زدن میکرد. آن موقع خیلیها فکر میکردند شاید اوا براون نامزد هیتلر در غیاب آنها به دیدن هیتلر آمده باشد.
بعد از مرگ پیشوا و پیدا شدن این تندیس آهکی بود که همه فهمیدند آقای دیکتاتور شبها قبل از خواب عادت داشته سیر تا پیاز اتفاقات آن روزش را برای کله نصفه و نیمه نفرتیتی ملکه مصری تعریف کند.
این تندیس را لودویک بورشارت محقق آلمانی در سال 1913 از مصر به موزه برلین آورده بود اما تندیس هیچوقت در معرض نمایش مردم قرار نگرفت. این دستور مستقیم هیتلر بود. در سال 1939 هم که موزه برلین بسته شد، به دستور هیتلر تندیس به مخفیگاه او آورده شد و دیگر کسی آن را ندید تا اینکه بعد از خودکشی دیکتاتور، سربازان متفقین آن را در کمد محل اقامتش پیدا کردند. البته یک تندیس نیمهکاره هم در کنار نفرتیتی وجود داشت. گویا دیکتاتور میخواسته تندیسی از خودش را هم در کنار نفرتیتی بسازد که اجل امانش نداده و کارش نیمهکاره مانده.
البته علاقهمندیهای هیتلر فقط به کله آهکی ملکه سیاهپوست ختم نمیشد؛ آدولف عاشق نقاشی بود. هرچند که با همه علاقهاش هیچوقت در دانشکده هنرهای زیبای وین پذیرفته نشد اما در خلوت خودش لحظهای رنگ و بوم را رها نمیکرد.
نقاشیهای زیادی بعد از مرگ هیتلر با امضای او در سراسر دنیا به فروش رسید. تازه آن وقت بود که مردم دنیا از هوش و استعداد عجیب دیکتاتور و دلمشغولیهای خلوت او پی بردند. بعد از مرگ هیتلر انگلیسیها نسخههای زیادی از فیلم کارتونی «سفید برفی» را در همان کمد معروف پیدا کردند. پیشوای اول آلمان در کنار علاقهای که به چهره خیالی نفرتیتی داشت، عاشق سفید برفی هم بود.
اما باور این مساله برای مردم جهان بهخصوص آلمانیها کمی مشکل است. چراکه هیتلر تا زمانی که در قدرت بود، به مردم آلمان اجازه دیدن انیمیشن نمیداد اما خودش در خلوت، یا سفید برفی میدید یا کینگ کنگ! نکته بامزهتر اینکه به تازگی دیلی تلگراف با زیر و رو کردن خط خطیهای آقای دیکتاتور اعلام کرد که احتمالا والت دیسنی تعدادی از شخصیتهای داستانیاش را با الهام از نقاشیهای هیتلر خلق کرده.
این موضوع را حتی ژوزف گوبلز مرد شماره دو آلمانها هم در خاطراتش آورده است؛ جایی که درباره رخت و لباس میکی ماوسی آقای دیکتاتور حرف میزند: «وقتی لباسها را دید خیلی ذوق کرد و با خوشحالی دست زد و سریع رفت تا لباس عوض کند. میدانستم که الان کلاه گوشدار میکیماوس را میپوشد و پیژامه دانلدداک را به تن میکند و میخوابد.» این تصویر مردی است که زمانی میخواست دنیا را زیر و رو کند.