سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تمام دوستان فعال در جنگ نرم بخوانند....خیلی مهم!!!!

 

این روزها زیاد از جنگ نرم می شنویم و از لزوم حضور در آن. با این وجود در خیلی جاها فعالیت‌های سطحی یا فعالیت‌های بی‌نتیجه‌ای را شاهدیم یا این‌که نتیجه‌ای که باید، گرفته نمی‌شود از کارها. معمولاً این نقایص را ربط می دهیم به عوامل دیگری غیر از خودمان و فعالیت‌مان. جنگ نرم، امروز به اصطلاح کلیشه‌ای شده‌ای بی‌معنا یا حتی با معنایی معکوس تبدیل شده است. بسیاری از تبلیغات در زمینه جنگ نرم، توسط دولت و نهادهای دولتی انجام می‌شود. ولی اگر اندکی در روی‌کرد دولتی توجه کنیم می‌بینیم که نگاه دولتی اصولاً با جنگ نرم هم‌خوانی ندارد. نگاه ما در این نوشته هم بیشتر به فعالیت‌های مردمی است. اما طبیعتاً حضور دولت در این معادله بی تاثیر نیست. قصد بر تکیه روی مصادیق نیست اما برای آن‌که بحث زیاد پراکنده نشود در موارد لازم به‌طور خاص فعالیت‌های سایبری به‌عنوان مصداق ذکر می‌گردند.

 

آگهی‌هایی چون هم‌آیش فعالان سایبری، مسابقه‌ی وبلاگ‌نویسی و ... این روزها زیاد به چشم می‌خورد. عجیب نیست که شرایط شرکت در فلان نشست، داشتن ای‌میل و وبلاگ عنوان شود. موارد متعددی در ذهن‌ام مانده که از دوستانی پرسیده‌ام در طول ترم که هر روز بالغ بر یکی-دو ساعت در فضای نت بوده‌اند عمده‌ترین فعالیت‌شان چه بوده و گفته‌اند در چندسایت عضو شده‌ایم و یا چند وبلاگ ساخته‌ایم. البته وقتی بحث جلوتر می‌رفت مشخص می‌شد که مراد از این حرف، هم‌آن عضویت یا ساختن اکانت بوده و نه چیز دیگر.

قصد ایراد گرفتن بر این‌ها نیست. هم‌این‌که حزب‌اللهی‌ جماعت به فکر حضور هر چند ظاهری در فضای نت افتاده‌اند غنیمت است. قسمت عمده‌ای از این اشکال به نگاه فعالین این عرصه برمی‌گردد که جهت‌دهنده‌ی بقیه در این مسیر بوده‌اند و در نتیجه‌ی این مسیردهی غلط، این‌ فعالیت‌ها به سطحی‌ترین کارها فروکاسته شده. مثل این حرف ‌که هر کسی باید رسالت خود را در ساختن یک وبلاگ انجام دهد. ولی کاری به کارکرد و محتوا و کیفیت آن نبوده است. نه درک درستی ازکارکرد این نوع فعالیت‌ها ایجاد شده ونه ملزومات آن در نظر گرفته شده است و توقع نتیجه می‌رود.

اصل اول این است که کسی که مطالعه (آگاهی) نداشته باشد قادر به نوشتن (فعالیت) نیست. در فضای وب هم کسی که خودش آگاهی کافی و درک و شناخت درستی از مسائل ندارد نمی‌تواند به عنوان فعال، حضور داشته باشد. لازمه‌ی ابتدائی این امر آن است که مجموعه‌ی اطلاعات گوناگون در مساله‌ای وجود داشته باشد که یک انسجام و عمق فکری در مساله‌ای را در فرد ایجاد کند. آسیب جدی در این بین، عدم نیاز به دانستن در طیف مذهبی است. این که در بین اولویت‌های برنامه‌ی این‌ها مطالعه نیست و یا در بین ارزش‌هایی که در بین این طیف وجود دارد اثری از مطالعه دیده نمی‌شود. هم‌چنین خیلی‌ها به گمان این‌که در جبهه‌ی حق هستند نیازی به عمق دادن به خود نمی‌بینند. اثر آن در تحلیل‌های سطحی و حتی نادرست نمودار می‌گردد. این‌چنین می‌شود که در عمل، توانائی این‌که روی نظر فردی با فکر مخالف اثر گذاشته شود از بین می‌رود و با تمام ادعایی که داریم قدرت اقناع کسی را نداریم. البته وقتی عدم پذیرش حرف‌مان توسط طرف مقابل را می بینیم هیچ وقت در خود شک نمی کنیم. هم‌چنین، این عدم آگاهیِ لازم و در نتیجه عدم عمق داشتن و عدم داشتنن تحلیل باعث می‌شود نوعی مطلق‌انگاری در نگاه ایجاد دشه و مواضع نسنجیده اتخاذ گردد. مثلاً موجب می‌گردد اشتباهات و نقایص طرف خود و امتیازات طرف مقابل را نبینیم، نگاه صفر و یکی داشته باشیم و حمایت و مخالفت‌مان، شخص‌محور و گروه‌محور شود علی‌رغم تاکیدمان بر اصول.

این موضوع وقتی نگران کننده می‌شود که نسبت به این ناآگاهی یا ضعف اگاهی خود، آگاه نباشیم. یعنی نوعی جهل مرکب در شناختِ خود رخ دهد که راه برطرف شدن این جهل را می‌بندد. این مورد تنها به خود فرد بر نمی‌گردد. فضایی که وی در آن قرار دارد هم بسیار تاثیرگذار است. ریشه‌ی این مساله به برخی پیش‌فرض‌هایی برمی‌گردد که در ذهن‌مان ایجاد کرده‌ایم.

البته این مواردی که گفته می‌شود محدود به حزب‌اللهی‌ها نیست. بفی‌المثل بدنه‌ی سبزها بیش‌ترین ضعف را در آگاهی داشتند که این ناآگاهی توسط طیف جهت‌دهنده‌ی سبزها تشدید می‌شد. بنابراین نسبت به آن‌ها هم وظیفه داریم.

نگاه غلطی که می‌تواند در کل فعالیت‌مان اثرگذار باشد آن است که که تصور کنیم همه‌ی آن‌هایی که در طیف مقابل هستند غرض‌ورزند. پس اصلاً رسالتی به اسم آگاهی‌بخشی برای خود قائل نباشیم و سعی در مقابله داشته باشیم. باید فرض بر ناآگاهی طرف مقابل باشد -زمانی که خودمان را در موضوع تقویت کرده باشیم، وگرنه چه بسا موضع خودمان اشتباه باشد- و تا حد امکان بر روشن کردن وی همت گماریم.

از طرف دیگر باید زبان طرف مقابل را شناخت و با ادبیات آن‌ها حرف زد. آن‌ها را باید جلب حرف خود کرد و نه این‌که از هم‌آن ابتدا وی را برانیم. این‌که یک فرد عادیِ سبز را فتنه‌گر بنامیم منطقی نیست. هم‌چنین دیگر نمی‌شود فلان سخن ولی فقیه را به عنوان اثبات درستی فلان مساله برای فردی که در حقانیت وی شک دارد آورد. هم‌آن‌طور که نمی‌شود از راه اسلام برای کسی که خدا را قبول ندارد، خدا را اثبات کرد.

این‌که از قرار گرفتن در محیط‌هایی خاص خودداری کنیم و هم‌چنین از شنیدن برخی مباحث و مسائل فرار کنیم از موارد دیگر است.

هر فعالیتی، موضوعی دارد. حال موضوع فعالیت ما چه می‌خواهد باشد؟ در صورتی که در عالم واقع مسائلی مطرح باشد و ما در عالم دیگری سیر کنیم باعث می‌شود که موضوع فعالیت نامربوط و عبث باشد. شبهاتی راجع به دین و یا نظام مطرح باشد و ما به‌جای این‌که از آن‌ها مطلع شده و به پاسخ‌گوئی بپردازیم مدام به انتزاعات خود مشغول باشیم. این بحث، هم راجع به مسائل روز و عقب ماندن از آن است و هم مربوط به مسائل فکری و نظری مبتلا به جامعه. پس باید سعی شود به روز بوده و مسائل بیرون کشیده شود.

وقتی من خودم را ازخواندن فلان سایت و یا شنیدن سخن فلان فرد که قبول‌اش ندارم محروم کنم تفاوتی بر نتیجه‌اش در جامعه ندارد. یعنی آن حرف در جامعه مطرح شده. تنها تفاوت این است که در این صورت، حرف‌های من بدون در نظر گرفتن آن‌ها بوده و در واقع به قوت حرف خودم لطمه زده‌ام و کسی که آن حرف‌ها را شنیده دیگر با حرف‌های من قانع نمی‌شود. هم‌چنین وقتی من به این توجیه که به گروه خونی من یا به کلاس من نمی‌خورد از قرار گرفتن در فلان محیط خودداری می‌ورزم باعث می‌شود حرف‌های مطرح در آن را ندانم و حرف‌های‌َم برای اعضای آن جمع فایده‌بخش نباشد. چرا که شبهات و سوال‌های و کج‌فهمی‌های آن‌ها چیزهای دیگری‌ست. این جمع می‌تواند مردم کوچه و بازار باشد و می‌تواند یک شبکه‌ی اجتماعی در فضای وب باشد. از طرف دیگر مدام مسائل جدیدی در آن‌جا مطرح می شود که از همه‌ی آن‌ها بی‌خبرم. این مسائل وقتی به طور یک‌طرفه در مدت زمانی طولانی در فلان محیط طرح می‌گردند -بدون پاسخ-، ذهنیت و ساختار فکری اعضای آن را کاملاً شکل‌دهی می‌کنند و آن زمان است که کار بسیار دشوارتر می‌گردد. یعنی تاخیر هرچه بیش‌تر بیش‌تر به ضرر ماست. البته ما به بهانه‌های مختلفی این عدم حضور را توجیه می‌کنیم.

هم‌آن‌طور که گفته شد مسئولین [...]، اصلاً نگاه نرم و فکری به این مسائل ندارد و بیش‌تر دارای نگاه امنیتی و سلبی است. از نظر آن‌ها فلان سایت یا شبکه‌ی اجتماعی با هم تفاوتی ندارند. چه در برابر آن سایت صرفاً خبری مخالف و چه در برابر شبکه‌ی اجتماعی که صرفاً متکی به کاربران‌اش است، فیلترینگ را راه اول و آخر می‌داند. غافل از این‌که شیوه‌ی عمل در جنگ نرم، نرم است. یعنی با ابزار نرم و فعالیت فکری و فرهنگی است و نه ابزار سخت چون فیلتر. نهادهای دولتی اصلاًً چنین نگاهی ندارند که با فیلتر و سانسور، طیف خودی هم فکرشان کم عمق بار می‌آید و راه درست این‌ست که در برابر این‌ها خود را تقویت کرد و زمینه‌ی حضور کمی و کیفی هر چه به‌تر جبهه‌ی خودی را مهیا ساخت. بالعکس، با فیلتر، عملاً سد راه ورود خودی‌ها می‌شود. فقط به تهدیدها نظر دارد و این‌که تا حد امکان باید فضا را در برابر تهدیدات بست. مخالفت با نظر و عمل سلبی خود را نادرست می‌نماید و صریحاً می‌گوید که جنگ نرم حرام است. کنار بکشید. اصلاً به این فکر هم نمی‌کند که دلیل این‌که فلان شبکه‌ی اجتماعی -که تهدید شماره‌ی یک علیه نظام حساب‌اش می‌کند- به فلان سمت سوق پیدا کرده حضور پررنگ تر طیف خاصی در آن بوده است. البته بدنه‌ی حزب‌اللهی هم جدای از این امر نیست و در واقع، آن را می‌پذیرد و عملاً به تصمیم نسنجیده‌ی نهادهای ضدفرهنگی دولتی تن می‌دهد. در کنارش شبکه‌هایی با عناوینی چون حامیان ولایت درست می‌شود برای سرگرمی حزب‌اللهی‌ها. انگار که این‌ها برای سرگرمی بوده. نه این‌که خودشان بوده‌اند که آن‌ها را بزرگ‌ترین تهدید محسوب می‌کردند و دشمن هم بیش‌ترین سرمایه‌گذاری را روی آن داشت. البته دشمن از سرگردم شدن طیف مذهبی در این‌جور جاها خیلی خوش‌حال است. شاید تعجب کنیم اگر بشنویم فردی مثل شهید مطهری در نشریه‌ی مستهجن زمان پهلوی مثل زن روز می‌نوشته.

فعالیت نرم بلند مدت است. اما وقتی در فعالیت در فلان‌جا کم می آوریم دست به فعالیت سلبی می‌زنیم. از شبکه‌ای که بر ده‌ها و صدها میلیون نفر می‌شد تاثیر داشت کنار می‌کشیم و با فعالیت در محیطی پاستوریزه -حال چه وبلاگِ‌مان که مطالب‌اش تنها به درد خودمان می‌خورد چه در ... خودمان را مشغول می‌کنیم. بعد گله می‌کنیم که چرا هنوز پس از 20 ماه عده‌ای معتقد به تقلب هستند! فعالیت سلبی و انزوای محیطی در واقع راهی است که ضعف‌های خودمان را پنهان کرده و به خواب خرگوشی برویم.

فضای پس از انتخابات توانست زمینه‌ساز ورود قابل توجه حزب‌اللهی‌ها به فعالیت‌های سایبری باشد و در واقع انقلابی از این نظر رخ داد. اما سوای از کمیت و کیفیت این فعالیت، آسیبی که این امر می‌تواند داشته باشد این است که تصور کنیم فقط در این موضوع -فتنه‌ی سبز- وظیفه‌ی فعالیت داریم. این باعث شده که تا به‌همین امروز فعالیت‌های‌ِمان را به مقابله با سبزها محدود کنیم. اولاً اصلاً به مقابله‌ی مبنایی‌تر نمی‌اندیشیم. از قبل زمینه‌هایی وجود داشته که به فتنه انجامیده و هم‌چنان زمینه‌هایی وجود دارد که خیلی پی‌آمدهای خطرناک می‌تواند داشته باشد. اصلاً به این‌ها توجه نشده و سطح فعالیت‌ها خیلی تنزل پیدا کرده و هم‌آن هم تنها با روی‌کرد مقابله با دشمن است. غافل از این‌که تهدید فقط دشمن نیست. تقویت اسلام و نظام اسلامی هدف اصلی فعالیت‌هاست. بزرگ‌ترین تهدید در نظام اسلامی هم، اشتباهات و نقایص داخل نظام است. نقد فعالانه و سازنده به‌ترین راهی است که باعث تصحیح اشتباهات شده، از تشدید و تکرار آن جلوگیری می کند. حتی بسیاری از هم‌این ناکارآمدی‌ها و اشتباهات است که در بلندمدت زمینه‌ی مساعد برای سوء استفاده‌ی دشمن را فراهم می‌کند. حتی در زمان فتنه هم این روی‌کرد نقادانه نه‌باید فراموش گردد. چرا که در زمان حساسی چون فتنه ضریبی که اشتباه نظام پیدا می‌کند چندین برابر است.

اما، در همه‌ی عرصه‌ها باید فعال بود. جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی در عرصه‌ی سایبر باید تشکیل گردد. باید بی‌خیال نهادهای دولتی بود. در جاهایی که خلاء فعالیت است باید بیشتر حضور داشت. درست است که حضور در تمامی عرصه‌ها توسط همه‌ی افراد امکان‌پذیر نیست، اما با ایجاد جبهه هم با هم‌آهنگی در میان جمع هم‌فکر، می‌توان همه‌جا را پوشش داد و هم از فکر و نظر و ایده و توانائی‌های هم برای حضور موثرتر و قوی‌تر بهره گرفت.

 


+ نوشته شـــده در شنبه 89/11/16ساعــت 8:46 عصر تــوسط آخرین سرباز | نظر